خلاقیت در روزمرگی
روزمره چیست؟
به راستي روزمرگی چيست ؟
هرروز از خواب بلند میشویم، سرکار میرویم برمیگردیم و فردا دوباره همین کار. تا اینجا مشکلی نیست.
مشکل ازاینجا آغاز میشود:
فرض کنید یک دوربین روی سر شما وصل شده باشد و تمام شبانهروز شما از زمانی که از خواب بیدار میشوید تا زمانی که میخوابید را فیلم بگیرد.
آخر هفته فیلمهای کل روزهای هفته را کنار هم میگذاریم.
چه مقدار از این فیلمها باهم فرقی ندارند؟
چند درصد این فیلمها یک فرایند تکراری است؟
چقدر از کارهای هرروز شما تکراری است؟
مشکل ازاینجا آغاز میشود که درصد تکراری بودن این فیلمها زیاد باشد.
بله مشکل از همینجا آغاز میشود. خیلی از آدمها برایشان مهم نیست که چه قدر از زندگیشان تکراری باشد.
باید از آنها بپرسیم که حالا که این روزها تکراری است چرا این روزها را حذف نکنیم؟
نکتهی عجیب اینجاست که مردم با روزمرگی مشکلی ندارند اما با اثرات روزمرگی مشکی دارند.
روزمرگی خیلی پلید است چون طوری به شما مسلط میشود که شما متوجه نمیشوید.
مشکل روزمرگی وقتی خودش رانشان میدهد که شما اصلاً حواستان به آن نیست.
دادوفریاد مردم وقتی درمیآید که کارد به استخوان رسیده باشد. چه زمانهایی؟
مثلاً:
وقتی اسنپ به آژانسها میگوید وقت خداحافظی است و من آمدم. این همان نتیجهی روزمرگی است.
وقتی فروشگاههای اینترنتی به فروشندگان بعضی از کالاها به ما میگوید من آمدم. این همان نتیجهی روزمرگی است.
وقتی کارفرما به یک نفر میگوید که وقت خداحافظی است ما به متخصص نیاز داریم این همان نتیجهی روزمرگی است.
وقتی یکدفعه قلب یک نفر با ناراحتی و به خاطر بدرفتاری تصمیم میگیرد که دیگر نتپد این همان نتیجهی روزمرگی است.
روزمرگی در زندگی همه وجود دارد و فقط کموزیاد آن با بقیه متفاوت است.
روزمرگی گاهی اوقات درد شدیدی ایجاد میکند و گاهی دردی ندارد. نه اینکه دردی ندارد فقط شما نسبت به آن درد به حس شدهاید.
روزمرگی خیلی بیرحم است گاهی اوقات بهیکباره درد خود را نشان میدهد و ما را غافلگیر میکند.
همهی ما در زندگی کارهایی انجام میدهیم که دوست داریم تکرار شود آیا این تکرار روزمرگی است؟
همهی ما در زندگی در موقعیتی قرار میگیریم که مجبور به تکرار میشویم آیا این روزمرگی است؟
در طول این مقاله امیدوارم که به جواب خود برسید.
به بیان ساده میتوان گفت که روزمرگی روندی از زندگی است که ما متوجه گذشت آن نمیشویم. نه از سر علاقه، از سر نفهمیدن. به خود میآییم و میبینیم که روزمان گذشته و آنچه کاه ما میخواستیم انجام دهیم در آن راهی نداشته است و با نگاهی نادم میگوییم که اصلاً وقت ندارم و یا میگوییم نفهمیدم که این ماه و این هفته چگونه گذشت.
در روزمرگی ثانیهها از اختیار ما خارج میشوند و نتهایی را مینوازند که روزمرگی به آنها دیکته کرده است.
وقتی ثانیههای ما در اختیارمان نباشند بهمرور ما معنی زندگی کردن را از دست میدهیم. معنی زندگی بهمرور از ما فاصله میگیرد.
باید حواسمان باشد که آیا زمان ما در اختیار ما قرار دارد یا فقط فکر میکنیم در اختیار ما قرار دارد.
آیا من در دام روزمرهام؟
اگر زندگی کسلکنندهای دارید و اگر شاد نیستید شما احتمالاً گرفتار روزمرگی هستید.
هرکسی که به دنیا میآید یک فرصت محدود برای زندگی کردن دارد. این فرصت محدود برای بعضی از آدمها کم و برای دیگری کمی بیشتر است. اما در کل از فرصت محدود است.
من از شما سؤالی دارم.
اگر در این مدت محدود کسی که میخواهیم باشیم نباشیم چه میشود؟
اگر زندگی که میخواهیم داشته باشیم را نداشته باشيم چه ميشود؟
ما براي چه و چرا زنده هستيم؟
ما يك فرصت محدود در اين دنیاداریم. اگر در اين دنيا از آن استفاده نكنيم چه ميشود.
روزمرگي مثل زنجيري است كه پای ما را میبندد و نمیگذارد که از جای خود تکان بخوریم.
و با توجه به قدرتمان دیر یا زود خسته میشویم و به روزمرگی ادامه میدهیم.
اگر از زندگی رضایت ندارید دو حالت دارد. اول اینکه در مسیر رضایت هستید و دیر یا زود به آن میرسید. دوم اینکه دچار روزمرگی شدهاید و در این حالت گذشت زمان نهتنها به شما کمک نمیکند بلکه شمارا هرروز ضعیفتر میکند.
باید با خودتان صادق باشید که آیا از زندگی راضی هستید؟
رضایت در جنبههای مختلف ممکن است باهم متفاوت باشد. اما در کل شما از زندگی راضی هستید؟
اگرنه آیا در مسیر رضایت هستید؟
و سؤال نهایی
آیا میخواهید در مسیر رضایت باشید؟
به این سؤالات فکر کنید لازم نیست که سریع و همینالان پاسخ دهید.
تبر تیز روزمره
روزمره مثل تبر تیزی است که همیشه بالای سر ما وجود دارد و با ما در حال حرکت است. گاهی اوقات فرود میآید و گاهی اوقات کاری با ما ندارد.
زمانی ما به یک شرایط عادی میرسیم که آسیبی به ما نمیرساند و برای ما زحمتی ندارد. در این شرایط این تبر شروع میکند به تیز شدن و هرچه بیشتر ما در آن شرایط بمانیم این تبر تیز و تیزتر میشود.
با اولین تغییر شرایط این تبر ما را میخراشد. اگر در این شرایط باقی بمانیم و تغییری نکنیم این تبر آنقدر ما را میخراشد که دیگر هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم جز دو کار.
در این شرایط ما دو انتخاب داریم.
اول مرگ و نابودی است. در این شرایط ما هیچ کاری نمیکنیم و فقط گلایه و ناله میکنیم. این شرایط آنقدر ادامه پیدا میکند که ما دیگر نمیتوانیم تحملکنیم. و کوچک و کوچکتر میشویم.
دوم تغییر است. هر زمان که شرایط برای ما سخت و سخت و سختتر میشود. میل به تغییر در ما زیاد و زیاد و زیادتر میشود.
با هر فشار یک دلیل بیشتر برای تغییر خواهیم داشت. اگر انتخاب ما تغییر باشد ما با هر اتفاقی رشد خواهیم کرد و هر زمان که ما در این مسیر قرار بگیریم دیگر ما در شرایط تعریف نمیشویم بلکه شرایط را با خودمان وفق میدهیم.
مدتهاست که انسانها در برابر این دو انتخاب قرار دارند.
تغییر کردن و تغییر نکردن
گزینهی تغییر کردن خودش دو مسیر میشود که برای ما هرکدام از آنها غالباً نتیجهای متفاوت خواهد بود.
آن دو مسیر عبارتاند از:
تغییر خارجی
تغییر خارجی به تغییری میگویند که فرد تصمیم به تغییر دارد اما محیط و اطراف و شرایط را عوض میکند. مثلاً یک نفر از درآمدش راضی نیست و تصمیم میگیرد که شغلش را تغییر دهد.
تغییر داخلی
تغییر داخلی تغییری است که فرد تصمیم به تغییر میگیرد و اول سعی میکند خودش را تغییر دهد. مثلاً یک نفر از درآمدش راضی نیست و تصمیم میگیرد که شیوهی کار یا میزان تلاشش را تغییر دهد.
این دو مدل تغییر را در ظاهر نمیتوان بهراحتی تشخیص داد. پس نباید بههیچوجه قضاوت کنید. مثلاً دو نفر به کانادا مهاجرت میکنند. هردوی آنها به دنبال تغییر بودهاند که به کانادا مهاجرت کردهاند. اما باید حواسمان باشد که نفر اول به خاطر تغییر خارجی تصمیم به مهاجرت گرفته و نفر دوم به دلیل تغییر داخلی مهاجرت کرده.
نتیجهی هر دوبهیک کار ختم شده است اما از دو مسیر متفاوت.
راههای تغییر زیاد است. اگر روزمره برای ما دردناک است حتماً نیاز به تغییر داریم. اما اگر روزمره دردناک نشده حداقل باید آمادهی تغییر باشیم.
حواسمان باید باشد که تبر تیز روزمره در کمین ماست. در ابتدا با یک خراش ساده به ما هشدار میدهد و رفتهرفته شدت ضربه زیاد میشود و سرانجام ما را به دونیم تقسیم میکند.
تبر تیز یک زنگ هشدار است و بهخودیخود چیز بدی نیست و آن زمانی بد میشود که توجهی به آن نکنیم.
کاری که باید انجام دهیم این است که دقایقی را با خود خلوت کنیم و فکر کنیم که اگرچه شرایطی پیش بیاید تبر تیز مرا میخراشد. در این زمان که من این مقاله را مینویسم افزایش قیمت دلار خیلیها را خراشیده است و حتی بعضیها شرحه شرحه شدهاند. گاهی اوقات با تغییر یک قانون بعضیها خراشیده میشوند و ممکن است با وارد نشدن یک مادهی خاص به کشور خیلیها تحت تأثیر قرارگرفتهاند.
باید کامل برای خود بهطور صادقانه شرح دهید که شرایط چگونه است و چه تغییراتی ممکن است رخ دهد و چه تغییراتی به نفع من و چه تغییراتی به ضرر من خواهد بود.
ما در روزمره چه میکنیم؟
روزمره برای ما یک منطقهی امن است که در آن گرفتار شدیم و به آن عادت کردیم و حتی به آن علاقهمند شدیم. گرفتار شدن در منطقهی امن یعنی جلوگیری از تغییر و پیشرفت.
باید از خودمان بپرسیم که من الان در حال لذت بردن هستم یا در حال تحمل کردن؟
گاهی اوقات تواناییها و آرزویمان را آنقدر کوچک میکنیم که از منطقهی امن فراتر نرویم درحالیکه این طرز تفکر بهنوعی اسراف در توانایی است.
اسراف در توانایی بهره نبردن بهصورت حداکثری از منابع درونی و بیرونی است.
هرگاه که تواناییها را اسراف کردیم کوچک میشویم و عزتنفس ما بهشدت کم شده و در اندازهی منطقهی امن ما میشود.
همهی ما تواناییهای زیادی داریم. اگر از تواناییهای خودمان استفاده نکنیم یک اتفاق بد میافتد، یک اتفاق خیلی بد.
اگر از تواناییهایمان استفاده نکنیم. اولازهمه واضح است که آنها را هدر دادهایم. دوم اینکه ما از رشد تواناییها جلوگیری کردهایم. سوم و به نظر من بدتر از هم اینکه باعث میشویم که تواناییهای پنهان ما که درون ما هستند نتوانند ظهور کنند. یعنی زمانی که شما از تواناییهایتان استفاده میکنید به تعدادی از تواناییهای جدیدتان دسترسی پیدا میکنید و برای اینکه آن تواناییهای پنهان شکوفا شود لازم است از تواناییهای فعلی خود به بهترین شکل استفاده کنید.
پس باید مواظب باشید که تواناییهای خود را هدر ندهید. هدر دادن توانایی یعنی استفاده نکردن از آن.
هرروز مثل دیروز
آیا هرروز ما مثل دیروز است؟
یک نکتهی ظریفی که دربارهی روزمرگی وجود دارد تلهي تنوع نمایی است. با توجه به سؤال بالا خیلی از آدمها در دستهی گرفتاران در روزمرگی محسوب نمیشوند اما باید حواسمان باشد که خیلی وقتها ما در تلهی تنوع نمایی گرفتارشدهایم.
تلهی تنوع نمایی چیست؟
تلهی تنوع نمایی زمانی اتفاق میافتد که دنیای بیرون روزمرگی ندارد اما روزمرگی درون ما وجود دارد. زمانی که با اتفاقات جدید و متنوع روبرو میشویم ولی ما همان انسانی بودهایم باقی میمانیم. مثلاً یک نفر در پیک کار میکند و هرروز بهجاهای جدید باکارهای جدید میرود اما این تغییرات هیچ تأثیری روی او نمیگذارد و برای هرلحظه که میگذرد همان انسان قبلی است او در تلهي تنوع نمایی جامانده است و در بعضی از موارد خطرناک است.
خطر این تله از این بابت است که این شرایط خستگی ذهنی کمتری دارد و این باعث میشود که زنگ خطر یا همان تبر تیز روزمرگی دیر به کار بیافتد. کسی که در این تله گرفتار است برای رهایی باید هرچند وقت یکبار خود را رصد کند و ببیند آیا در این مدت رشدی داشته است یا نه؟
افسانهی ثابت ماندن
برای ما لحظات یا سازنده میگذرند یا سوزنده. چیزی به اسم حالت وسط وجود ندارد. حالت وسط و ثابت ماندن یک افسانه است. ما هرلحظه یا در حال پیشرفتیم یا در حال پسرفت.
زندگی مثل رودخانهای است که در حال حر کت است. ما اگر در جهت مناسب قرار نگیریم و در رودخانهی درستی نباشیم هرلحظه دور و دورتر میشویم.
باید رودخانهی درست و جهت درست را انتخاب کنیم.
اینها به این معنی نیست که چیزی به اسم سرعت وجود ندارد.
هرلحظه که میگذرد ما یک ثانیه به مرگ نزدیکتر میشویم. باگذشت هر ثانیه مرگ هم به ما یک ثانیه نزدیکتر میشود. پس نمیتوان چیزی را ثابت در نظر گرفت.
هرلحظه ما پیرتر میشویم و این به ما میگوید که سرانجامی خواهیم داشت که هیچکسی نمیتواند از آن فرار کند.
این شرایط برای جسم ما است. جسم ما بهشدت آسیبپذیر و فناپذیر است.
اما شرایط برای روح ما کمی متفاوت است. روح میتواند بزرگتر شود. روح میتواند پختهتر شود. اگر به روح و روان خود اهمیت ندهیم هرلحظه هرچند اندک کوچک و کوچکتر میشود.
هر ثانیه که میگذرد دنیا دیگر دنیای قبل نیست. هر چیزی به پیری نزدیک میشود. حتی خورشید هم یک ثانیه پیرتر میشود. این حرکت و یا بهتر بگویم زمان، نمیگذارد چیزی ثابت بماند.
کارهای روزمره ساز
کارهایی ما روزانه انجام میدهیم میتواند روزمره ساز باشد. کارهای روزمره ساز ویژگیهای مختلفی دارد مانند:
بهصورت عادت انجام شود.
بیفکر انجام شود
به بهبود آن توجهی نشود
چرایی نداشته باشد.
این ویژگیها میتواند کارهای روزمره ساز ایجاد کند. برای اینکه ما بتوانیم وضعیت خود را بهبود بخشیم میتوانیم از شیوهی زیر استفاده کنیم.
به مدت یک هفته تمامی کارها از زمان بیداری تا سه ساعت بعد را بهطور دقیق بنویسید. مثلاً باید بنویسید که بیدار شدن از خواب با زنگ موبایل- ثابت ماندن در تخت – بلند شدن و جلوی آینه رفتن – رفتن به سرویس بهداشتی – رفتن به آشپزخانه و چای دم کردن – چک کردن تلگرام و ….
باید دقیق موبهمو بنویسید که چهکارهایی را انجام میدهید. در ابتدا شاید کمی برایتان مشکل باشد و خیلی از چیزها از قلم بیافتد. عیبی ندارد فقط باید ادامه دهید و برای هر کی از کارهایی که انجام میدهید عنوانی یادداشت کنید. بهمرور بعد از یک هفته لیست شما کاملتر میشود.
بعد از نوشتن این لیست باید این سؤالات را از خود بپرسید
- کدامیک از کارها هرروز تکرار میشود ؟
- هر کاری چه قدر زمان میبرد؟
- هر کار با چه کیفیتی انجام میشود؟
- هر کار با چه اولویتی انجام میشود؟
- ترتیب کارها هرروز ثابت است؟
- تعداد کارها هرروز ثابت است؟
- دلیل کارها روشن است؟
- کدامیک از کارها را میتوان حذف کرد؟
- زمان کدام کار را میتوان بیشتر کرد؟
- چه مقدار از این روند توسط اطرافیان عیناً انجام میشود؟
با پرسیدن این سؤالات خیلی از مسائل شفاف خواهد شد.
در فاز بعد باید از خودمان بپرسیم آیا از این روند راضی هستیم یا مجبوریم؟
بعضی از انسانها سالهاست که یک مشکل را هرروز با خودشان حمل میکنند. کسانی هستند که هرروز دیر از خواب بلند میشوند. کسانی هستند که بد از خواب بلند میشوند. کسانی هستند که صبحانه نمیخورند.
این افراد سالهاست که در حال حمل این مشکلات هستند و یکبار نیامدهاند فکر کنند که چگونه میتوانند این مشکل را برطرف کنند چون آنها قربانی روزمرگی هستند.
این نوع از قربانی بودن ضررهایی مانند آسیب جسمانی برای آنها به همراه خواهد داشت.
باید با خودمان صادق باشیم که آبا از این وضعیت راضی هستیم یا خیر و این وضعیت برای ما مفید است یا نه؟
اگر راضی هستیم که خیلی هم عالی اما اگر راضی نیستیم باید با خودمان بدون تعارف یک جلسه بهدوراز هر مزاحمی مثل گوشی بگزاریم. باید کاغذ و قلم نیز به همراه داشته باشیم. باید مشکلات را روی کاغذ بنویسیم. بعد از نوشتن میتوانید مراحل پیشنهادی من را اجرا کنید.
- نوشتن مشکل
- نوشتن دقیق مشکل
- شفافسازی و نوشتن شفاف مشکل
- پیدا کردن راهحلهای موجود بدون هیچ محدودیت
- انتخاب بهترین راهحل موجود
- مشخص کردن برنامهی یک هفته برای اجرا
- مشخص کردن مکانیسم بازخورد
روال کار اینطور است که مشکل را بنویسید و بنویسید و مشکل را به دقیقترین شکل ممکن بنویسید. مثلاً بهجای دیر از خواب بلند شدن میتوانید بنویسید که من هرروز حدود سی دقیقه دیرتر از ساعتی که میخواهم بلند میشوم. بعدازاین مرحله باید مشکل را شفاف بنویسید مثلاً به میتوانید بنویسید که من به علت قطع کردن مداوم زنگ موبایل سی دقیقه بیشتر میخوابم. بعدازآن راهحلها را مینویسید. مثلاً میتوان نوشت یک نفر من را بیدار کند شب زودتر بخوابم گوشی را دورتر از دسترسم قرار دهم و … بعدازآن باید بهترین راه را انتخاب کنیم مثلاً شب زودتر خوابیدن بهترین راهحل برای من است و روی کاغذ روزهای یک هفتهی آینده را مینویسم و هرروز گزارش اثربخشی و عدم اثربخشی را یادداشت میکنم. و در انتهای هفته باید تصمیم بگیرم که این راهحل درست است یا باید اصلاح شود یا کلاً عوض شود.
عادتهای روزمره
عادتهای ما برای ما مفید هستند چون بدون صرف انرژی فکری و فیزیکی زیاد میتوانیم خیلی از کارها را انجام دهیم. این عادتها اگر انتخاب خودمان است و خودمان آن را ساختهایم که فوقالعاده است. اما اگر نمیدانیم که این عادتها از کجا آمده باید کمی دقیق شویم.
عادتهای ما ممکن است در زندگی اثرات مختلفی روی زندگی ما بگذارد و هرکدام برای ما نتیجهای متفاوت داشته باشد. مثلاً عادت به صبحانه نخوردن ممکن است بهسلامتی ما آسیب بزند و یا عادت به ورزش صبحگاهی برای انرژی بخشی به ما بسیار مؤثر است.
عادتهای خود را میشناسید؟ عادتهای شما به شما کمک میکنند یا به شما ضرر میرسانند؟
در مورد عادتهایتان سه حالت بیشتر ندارد
کمککننده
ضرر رسان
نمیدانم
شاید حالت نمیدانم درگذشته طبیعی بود باشد اما شما بهعنوان کسی که میخواهد روزمرگی را بشکند باید نسبت به عادتهای خودآگاهی پیدا کند. برای هرکدام از عادتهایی که ما آگاهی پیدا میکنیم یکقدم به آنچه میخواهیم نزدیک میشویم.
ترتیب زیر را برای عادتها پیشنهاد میدهم.
- نگاه به خودمان و شبانهروزمان
- پیدا کردن عادتهایمان
- ارزشگذاری عادتها
- انتخاب ادامه یا تغییر
اگر به زندگی آدمهای موفق و فوق موفق نگاه کرده باشید خواهید دید که یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در موفقیت آنها عادتهای آنهاست. مثل
عادت به فکر کردن
عادت به مطالعه
عادت به عملگرایی
عادت بهدقت
و …
اگر بتوانید عادتهای خوب و سالم برای خود ایجاد کنید میتوانید بهمرورزمان با صرف انرژی به نسبت کمتر به سمت موفقیت پیش بروید.
اما نکتهی غمانگیز اینجاست که روزمره بهراحتی برای ما عادت میسازد. و هر عادتی که از دل روزمرگی بیرون بیاید معلوم نیست به ما کمک کند یا به ما ضرر برساند .
باید دقت کنیم که کدامیک از این عادتها زاییدهی روزمرگی است.
برای تشخیص این موضوع میتوانید ببینید که کدام عادت بین اطرافیان مشترک است. معمولاً این عادتها در اطرافیان ما و یا آدمهای شبیه ما دیده میشود.
خود روزمرگی هم یک عادت است.
با روزمره چه کنیم؟
دوای این درد یک کلمه بیشتر نیست و آن خلاقیت است.
خلاقیت یک کلمه است ولی یک دنیای بزرگ درون خودش دارد.
باید خلاقیت را وارد زندگی خود کنیم و برای لحظات زندگی خود ارزش قائل باشیم.
کسی که برای لحظات خود ارزش قائل است زندگی را ارزشمند میداند و کسی که زندگی خود را ارزشمند میداند به رشد خود اهمیت میدهد. یکی از حلقههای گمشده در رشد خلاقیت است.
خلاقیت باید در زندگی ما جریان داشته باشد. از هر دری که خلاقیت وارد شود از همان در روزمرگی خارج میشود.
زندگی انسان جنبههای مختلفی دارد و هر یک از این جنبهها خود بستری برای ورود خلاقیت است.
آدمها باهم فرق دارند!
همانطور که گفتم زندگی انسان جنبههای مختلفی دارد. مثلاً کار و شغل، ارتباط با خانواده، تفریح و …
ممکن است یک نفر در همهی اینها دچار روزمرگی باشد و یا فقط دریکی از جنههای زندگی دچار روزمرگی شده باشد. مثلاً فقط در شغلش دچار روزمرگی شده باشد.
باید نگاهی به جنبههای زندگی خود بی اندازیم و ببینیم که در کدامیک از این جنبهها دچار روزمرگی شدهایم.
این جنبهها میتواند چرخ زندگی باشد.
- وضعیت جسمانی
- روابط
- خانواده
- مسائل معنوی
- مسائل ذهنی و روانی
- سبک زندگی
- کسبوکار
- وضعیت مالی
در هر یک از این جنبههای زندگی چه وضعیتی دارید؟
به هرکدام از یک تا پنج نمره دهید. و سپس میانگین بگیرید. حالا به ترتیبِ نمره، جنبهها را یادداشت کنید. هر یک از این موارد را بهدقت برای خود تحلیل کنید.
از خود بپرسید :
چرا این نمره را گرفتم؟
در گذشته نمرهام چقدر بوده است؟
پیشرفت داشتهام یا پسرفت؟
آیا راضی هستم؟
برای آینده چه برنامهای دارم؟
چگونه میتوانم نمرهام را ارتقا دهم؟
و همچنین هر سؤال دیگری که به شما کمک میکند را از خودتان بپرسید. برای آگاهی از شرایط و بهبود باید با خودتان صادق باشید.
آیا هر روزمرهای بد است؟
نمیتوان گفت هر روزمرهای بد است. چون بههرحال زندگی آدم فراز و نشیب دارد.
هرکدام از ما برای اینکه از روزمرگی خارج شویم اقداماتی انجام میدهیم. اما شاید برای ورود به روزمرگی هم ممکن است اقداماتی انجام دهیم.
در موقعیتهایی روزمره آرامشی با خود به همراه دارد و گاهی ما به دنبال آن هستیم.
مثلاً کسی که میخواهد در یک جای جدید بهعنوان کارمند استخدام شود احتمالاً تأکید میکنم احتمالاً وارد یک چرخهی روزمره میشود.
روی احتمالاً تأکید کردم چون هر کارمندی وارد روزمرگی نمیشود اما تعداد زیادی از کارمندها وارد روزمرگی میشوند و اگر برای آن فکری نکنند بهراحتی از بازی حذف میشوند. و اگر هم حذف نشوند ممکن است بعد از بازنشستگی از بازی حذف شوند.
برگردیم سر اصل موضوع.
برای اینکه هوشمند عمل کنیم باید برای از بین بردن روزمرگی اولویتبندی کنیم.
باید اعتراف کنم که لازم نیست در تمامی جنبهها روزمرگی را از بین ببریم.
ما فقط به دنبال روزمرگیهایی هستیم که بیشترین اثر مخرب را روی ما میگذارند.
برای مثال روزمرگی در ارتباطات میتواند بیشترین تأثیر را روی ما بگذارد.
برای نمونه ارتباط با رئیس، ارتباط با کارمند، ارتباط با همسر، ارتباط با فرزند، ارتباط با پدر و مادر و ارتباط با دوستان بیشترین حجم درگیری عاطفی و سرمایهی روانشناختی ما را شکل میدهد و اگر از این جنبه خدشهای به روان ما وارد شود در دیگر جنبهها ممکن است اثرات مخربی را بگذارد.
مورد بعدی که روزمرگی میتواند بیشترین تأثیر را روی آن بگذارد کسبوکار و شغل است.
در بسیاری از کارها همیشه فکر میکنیم شرایط به همین شکل پیش خواهد رفت و با اولین و کوچکترین تغییر دیگر مثل سابق نخواهیم بود.
تمام مواردی که گفتم مثال بود برای اینکه شما بتوانید اهمیت این موضوع را کشف کنید.
شما باید خودتان ارزش هر یک از جنبههای زندگی خود را تشخیص دهید و انتخاب کنید که کدامیک از همه برای شما بااهمیتتر است.
خلاقیت وارد میشود
بدون هیچ توضیحی باید بگویم که باید خلاقیت را وارد کنید. با واردکردن خلاقیت عرصههای جدیدی به زندگی شما وارد میشود.
قدمهای زیر را باید طی کنید
- انتخاب کنید که در کدام عرصه میخواهید خلاقیت را وارد کنید
- سه دقیقه فرصت دارید که یک کار رایگان و کوتاه برای انجام آن انتخاب کنید
- انجامش دهید
به همین سادگی باید این کار را انجام دهید.
باید بدون هزینه و کوتاه باشد. مثلاً در ارتباط با همسر لازم نیست بروید و یک هدیه بخرید تا یک کار جدید انجام داده باشید. یا او را به یک پارک ببرید.
این کار میتواند گفتن یک جملهی ساده و زیبا به او باشد.
این فقط قدم اول است و هر بار بعد از اجرای موفق باید به فک نقشهی بعدی باشید.
شاید بپرسید که این کار طول میکشد و من وقت ندارم.
در پاسخ باید بگویم که برای ورود به عرصههای جدید و پیشرفت به هزینه نیاز است که در این زمینه هزینهی مادی نیست بلکه هزینهی فکری و زمانی است.
باید به دو نکتهی طلایی توجه کنید.
- بدانیم چه چیزی را درازای چه چیزی میدهیم.
- هر چه جلوتر برویم زمان کمتری از ما میگیرد.
این دو نکته نکات خیلی مهمی هستند.
باید با خودمان حساب کنیم این هزینهای که در حال حاضر دارم صرف میکنم درازایش چه چیزی به دست میآورم؟
بعضی وقتها داشتن یک رابطهی خوب با اعضای خانواده میارزد به خیلی از چیزها.
هر بار که ما این کار را تکرار میکنیم یکراه جدید به راههای قبلی ما اضافهشده است و هر بار یک گزینهی بیشتر اضافه میشود و هر زمان بخواهیم انتخاب کنیم گزینهها متنوعتر و جدیدتری داریم.
فقط همین؟
فعلاً بله فقط همین.
باید این مسیر را مثل یک پلکان در نظر بگیرید و هر بار یک پله بالاتر بروید.
یک خبر خوش برای شما دارم و خبر خوش این است که لازم نیست در همهی زمینهها پلهها را تا انتها بالا بروید.
در اصل بسیاری از پلکانها خیلی کوتاهاند و با پیمودن چند پله آنهم چند وقت یکبار کار ما راه میافتد مثلاً ممکن است لازم باشد یک کارمند هرماه یک کار جدید برای خروج از روزمرگی انجام دهد و بعد از یک سال حدود دوازده کار جدید آموخته که سال بعد هم بیشتر میشود.
دوباره تکرار میکنم که بههیچوجه نگران نباشید فقط کافی است یک کار مثبت و جدید انجام دهید.
کار جدید چه ویژگی داشته باشد
ما تمام این کارها را انجام میدهیم تا روزمره را از بین ببریم.
لازم است این کار ما یکسری ویژگی داشته باشد. مثل
- مثبت باشد.
- اثربخش باشد.
- برای دیگران زحمتی نداشته باشد.
- در کنترل ما باشد.
- خود روزمره ساز نباشد.
مثبت باشد.
کار جدید شما نباید منفی باشد چون قرار است یک اثر مثبت برای ما بگذارد. مثلاً نباید ….. باشد. کارهای ما در کل برای ایجاد حس مثبت است.
اثربخش باشد.
کار شما نباید سطحی باشد. باید برای ما اثربخش باشد.
یعنی بتوان تا حدودی حساب کرد که بعد از گذشت شش ماه از انجام آن این کار چه نتیجهای به همراه خواهد داشت.
برای دیگران زحمتی نداشته باشد.
نباید بر دیگران بار اضافی شوید.
مثلاً تصمیم میگیرید که از این به بعد دمنوش بهلیمو بنوشید درحالیکه تمام زحمت خرید یا درست کردنش بر عهدهی یک نفر دیگر خواهد بود.
آزار دیگران به شما کمکی نمیکند. مثلاً بهعنوان کار جدید نباید یک نفر را مسخره کنید و یا او را سرکار بگذارید.
اگر کار جدید شما باعث آزار و اذیت دیگران شود بستر و شرایط برای شما سخت و سختتر خواهد شد.
در کنترل ما باشد.
کار جدید نباید از کنترل خارج شود.
باید در دستان ما باشد. مثلاً اگر قرار است بهعنوان کار جدید به باشگاه بروید خیلی عالی است.
اما اگر ما بخواهیم هر بار با یکی از دوستانمان به باشگاه برویم ممکن است کار ما دچار مشکل شود چون دوست ما در اختیار ما نیست و هر بار ممکن است کاری برایش پیش بیاید، مهمان برایش بیاید، بیمار شود و …. .
نباید کار جدید چیزی باشد که در اختیار ما نیست . و همچنین نباید به چیزی گره بخورد که در اختیار ما نیست.
خود روزمره ساز نباشد.
کار جدید ما نباید از جنس کارهای قبل ما باشد. اگر برای کوتاهمدت باشد هیچ عیبی ندارد.
اما در کل باید از جنس یک کار جدید باشد. مثلاً اگر شما اهل روزنامه باشید.
عوض کردن روزنامهای که میخوانید میتواند یک کار جدید باشد اما از جنس همان کار است و مثلاً خواندن کتاب میتواند کار جدید باشد.
برای بار چندم باید بگویم که نباید سخت بگیرید و اگر کاری که انتخاب کردید ویژگیهای بالا را نداشت هیچ مشکلی نیست فقط لطفاً هرچه سریعتر شروع کنید و بهمرور موارد بالا را اضافه کنید.
سختترین و سادهترین
سختترین و سادهترین کار شروع کردن است.
رمزهاست چون چند دقیقه و یا چند ثانیه با آن بیشتر فاصله ندارید و سخت است چون تعداد کسانی که شروع میکنند خیلی کم است.
نباید درگیر نقطهی شروع شوید و باید شروع کنید. به هر نحوی که میتوانید شروع کنید.
فقط شروع کنید. هرچند کوچک فقط شروع کنید و یک گام بردارید. گامهای بعدی سادهتر خواهد شد.
همینالان یک فهرست بساز
در این قسمت باید برای خود یک فهرست تهیه کنید.
این فهرست را باید همینالان درست کنید. کار خیلی سادهای است. فقط به یک خودکار و یک کاغذ احتیاج دارید.
این کار را باید همینالان انجام دهید. اگر کاغذ و خودکار ندارید همینالان بیاورید.
کاغذ و خودکار را بگذارید جلوی خود و چند نفس عمیق بکشید تاکمی آرامتر بشوید.
حالا نوبت انجام این کار مهم است.
چهکاری؟
شما باید یک لیست تهیه کنید از تغییرات کوچکی که میتوانید انجام دهید. به این کار بارش فکری میگویند.
در این لیست باید حداقل بیستوپنج مورد باشد و بهتر است پنجاه مورد داشته باشد.
در ابتدا شاید کار ساده باشد ولی هرچه تعداد بیشتر شود ممکن است در ادامه بهراحتی اول نباشد.
پس شروع کنید و موارد را بنویسی.
به نکات زیر توجه کنید.
- برای موارد شماره بزنید که بدانید چند مورد نوشتهاید.
- محدودیتی برای خود در نظر نگیرید و فقط بنویسید.
مثلاً:
- عوض کردن بکگراند گوشی
- با اتوبوس به محل کار رفتن
- خرید روزنامه ورزشی
- زودتر سرکار رفتن
- گرفتن یک سلفی هنگام برگشت.
- امروز تلویزیون نبینم
- کلاه سر گذاشتن
- کمک به یک نیازمند
- پیدا کردن یک خوانندهی جدید
- چایی نخوردن
- دیدن شبکه چهار
- کشیدن یک نقاشی
- یک جملهی مثبت به یک دوست
- خوردن جگر یا سیرابی
- سرچ در اینترنت دربارهی فلسفه
- زنگ زدن به یک دوست قدیمی
- هدیه دادن گل به یک نفر
- شب زودتر خوابیدن
- پوشیدن جوراب باید رنگ جدید
- کندن تبلیغات دم در
- سپاسگزاری ۵ مورد
- عوض کردن واشر
- مرتب کردن میز
- عوض کردن جای تلفن
- یک دقیقه ایستادن نرمش کردن
این موارد یک مثال بود.
باید برای این موارد ذهن خود را رها کنید تا موارد به ذهنتان بیاید.
نباید خودتان را سانسور کنید. باید هر چیزی که به ذهنتان میآید را بنویسید. اصلاً مهم نیست که شدنی است یا نه و یا خوب است یا بد.
باید برای خود یک تعهدی تعریف کنید که در نوشتن موارد کمکاری نکنید.
نکتهی مهم و تأثیرگذار این است که هدف از انجام این کار رسیدن به یک نکتهی سخت است. یعنی جایی که نوشتن سخت میشود.
اگر به این نقطه رسیدید کار درسی را انجام دادهاید. و هر قدمی که بعدازاین نقطه برمیدارید شمارا رشد میدهد.
بدترین کار این است که بعد از سخت شدن دیگر ادامه ندهیم. این کار اشتباه است.
ما از این کار دو هدفداریم.
- تهیهی لیست
- رشد ذهنمان
پس ادامه دهید تا لیست را تکمیل کنید.
حالا اگر لیست را نوشتید به شما خسته نباشید میگویم.
بعد از یک استراحت کوتاه و خوردن یک لیوان دمنوش یا چای به سراغ مرحلهی بعدی میرویم.
باید لیست خود را مرتب کنید.
کدام کارها را همینالان میشه انجام داد؟
سادهترین کارها کدام است؟
کدام کارها نیاز به مقدمات دارد؟
کدام کارها سخت است؟
با پاسخ به این سؤالات لیست خود را مرتب کرده و بنویسید که هرکدام را کی انجام میدهید.
همینالان شروع کنید.
در پایان
و در پایان باید به شما بگویم که بعضی از آدمها در روزمرگی به دنیا میآیند د روزمرگی بزرگ میشوند در روزمرگی زندگی میکنند و در روزمرگی هم از دنیا میروند.
گاهی این اتفاق آگاهانه است و گاهی ناآگاهانه.
انتخاب شما مهم است. اگر ماجرای عقابی که در لانهی مرغها بزرگ شد را نشنیدهاید و یا نخواندهاید آن را پیدا کنید و بخوانید.
من به شخصه دوست ندارم بهعنوان یک عقاب در لانهی مرغها زندگی کنم و در لانهی مرغها بمیرم. این انتخاب من است.
من پر کشیدن و اوج را دوست دارم.
شما باید از خودتان بپرسید که پر کشیدن و به اوج رفتن را ترجیح میدهید یا نه.
اگر رشد، پیشرفت، اوج و پرواز را میپسندید باید از روزمرگی خارج شوید.
روزمرگی مثل یک قیچی تیز هرروز پرهای شمارا میبرد و نمیگذارد پر بکشید.
انتخاب کنید و شروع کنید. لحظهای درنگ نکنید. با قدمهای کوچک و آهسته شروع کنید و از روزمرگی بیرون بیایید.
لازم نیست بهیکباره از آن بیرون بپرید. فقط لازم است قدم اول را بردارید. قدمهای بعدی احتمالاً راحتتر است.
پس شروع کنید.
لطفاً شروع کنید…
مقاله خیلی جالبی بود
تا آخر نخوندم ولی تا اواسط خوندم و سر فصلها رو دیدم
برای این مقاله وقت خیلی زیادی گذاشته شده
مطمعنا زندگی هر شخصی رو تغییر میده
ممنون از مقاله خوبتون
ممنونم از شما
امیدوارم مفید واقع بشه