سه درس از استاد كيم

سه درس از استاد کیم

چند ماه پیش به‌صورت اتفاقی به کارگاهی دعوت شدم که برایم خیلی جالب بود. استاد کارگاه از کره جنوبی آمده بود. اسمش مینکی کیم بود دکتر مینکی کیم. فردی مؤدب خوش‌برخورد و آرام. همیشه لبخند به لب داشت و با آرامش خاصی سخن می‌گفت. وقتی در کلاس حاضر شدم اضطراب زیادی داشتم چون تابه‌حال با یک کره‌ای هم‌صحبت نشده بودم و این خودش برایم تجربه‌ی جالبی بود. علاوه بر نکات ارزشمندی که در کلاس مطرح شد شخصیت استاد کیم من را تحت تأثیر قرار داد.

اسم کارگاه خلاقیت در تدریس نام داشت. قبل از شروع کلاس استاد کیم گفت که به گروه‌های چهارنفره تقسیم شویم چون قرار است یکسری تمرین و بازی انجام شود. کارگاه خیلی عالی بود و چون من ‌ازلحاظ روحی کاملاً آماده بودم توانستم ایده‌های بسیار ارزشمندی را برای خودم یادداشت کنم.

 

من در این مقاله تلاش می‌کنم سه درسی که از این کارگاه گرفته‌ام را با شما به اشتراک بگذارم. این سه نکته برداشت من از این کارگاه است و ممکن است نفرات دیگری که در این کارگاه حضور داشتند این نکات دستگیرشان نشده باشد.

 

درس اول

باید نشان دهی. گفتن به‌تنهایی کافی نیست.

استاد کیم به این موضوع اشاره کرد که باید اکثر موضوعاتی که می‌خواهیم تدریس کنیم را نشان دهیم. اگر فقط بخواهیم بگوییم هم خودمان را خسته می‌کنیم و هم دانش‌آموز را. باید برای هر یک از مباحثی که می‌خواهیم تدریس کنیم از قبل راهی پیدا کنیم تا مباحث را بتوانیم نشان دهیم. نمایش هر اثر می‌تواند کاری کند که در یک‌لحظه مطلب دریافت شود به‌جای اینکه لحظات را برای توضیح آن هدر داد.

 

درس دوم

بازی کنیم تا یاد بگیریم

بازی کردن و تفریح از نیازهای اساسی انسان است که در مدارس به‌طور کامل نادیده گرفته می‌شود. فقط یک زنگ ورزش وجود دارد که آن‌هم آن‌قدر قاعده‌ و قانون و محدودیت برای آن می‌گذارند که از حالت تفریح نه‌تنها خارج می‌شود بلکه بسیار دردناک و بی‌ثمر می‌شود.

من زمانی که به سربازی رفتم یک سؤال هرروز در ذهنم بی‌جواب می‌ماند و آن سؤال آن بود که مدارس شبیه پادگان‌ها هستند یا پادگان‌ها شبیه مدارس. این سؤال هرروز ذهن من را آزار می‌داد.

به‌هرحال روحیه‌ی نظامی‌گری در مدارس از دلایل عدم رشد دانش آموزان است. مدارس نه‌تنها نیاز‌های اولیه‌ی دانش آموزان را پاسخ نمی‌دهند بلکه روحیه‌ی لطیف آن‌ها را با اره‌های خشونت پنهان محیط و رفتار نابود می‌کنند.

 

درس سوم

فکر دانش‌آموز را متوقف می‌کنیم یا کاری می‌کنیم که فکر کند؟

در نظام آموزشی ما فکر کردن مساوی به یادآوردن است. ازیک‌طرف تلاش می‌کنیم تا دانش‌آموزان ذهن خود را تبدیل به انبار کنند و از طرف دیگر آن‌ها را تبدیل می‌کنند به انبارداران حرفه‌ای. هر کس بهتر این کار را انجام دهد بهتر درجه‌ی بهتری دارد و به او می‌گویند باهوش‌تر، درحالی‌که او به یک انباردار حرفه‌ای است.

در این شیوه‌ی نظام آموزشی تفکر جایی ندارد. خلق کردن جایی ندارد و حتی توبیخ هم به دنبال خواهد داشت که به‌جای این کارها بشین درست را بخوان که به‌جای تبدیل‌شدن به یک مخترع که با استفاده از وسایل انبار یک‌چیز جدید ایجاد کند فقط بداند که چه چیزی کجا قرار دارند.

 

تمام مطالبی که بیان شد برداشت شخصی من از کارگاه خلاقیت در تدریس بود که توسط استاد کیم بیان شد. به‌هرحال ما برداشتمان را می‌گوییم ولی نظام آموزشی به همان شیوه‌ی خود پیش می‌رود.

در پایان هم دو نکته به شما می‌گویم. اول اینکه باید مطالبی را آموزش داد که مفید باشد و دوم این است که مطالب مفید را هنرمندانه بیاموزیم.

به امید روزی که دانش‌آموزان از شوق یادگیری از روزهای تعطیل بیزار باشند.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *