مفهوم خلاقیت
مفهوم خلاقیت را با هم بررسی کنیم.
در یک صبح پاییزی حدود ساعت شش صبح زمانی که در حال رفتن به نانوایی بودم یکی از کارگران زحمتکش شهرداری را دیدم که از من خیلی سحرخیزتر بوده است.
چیزی که توجه من را به خود جلب کرد خلاقیتی بود که به خرج داده بود. کارگر خلاق یک بیلچه را به انتهای جاروی خود بسته بود.
او یکقدم در انجام کارهای خود از بقیه جلوتر بود.
کاری که او انجام داده بود یک کار بزرگ و عجیبوغریب نبود اما کاری بود که به او کمک میکرد.
این کار تعریف ساده از مفهوم خلاقیت است.
مفهوم خلاقیت در زمینههای مختلف به شیوهی خود تعریف میشود.
اگر بیابیم هرچه سادهتر به این موضوع نگاه کنیم بیشتر به نفع خودمان است.
اما میتوان بهصورت کلی تعریفی را باهم در نظر بگیریم.
واضح است که خلاقیت از خلق میآید.
مفهوم خلاقیت به ما نشان میدهد که خلاقیت باید خلقی به همراه داشته باشد.
خلقی که باید در حداقل یک از این دو جایگاه به ما کمک کند.
راه حال و جواب
پس سه حالت میتوان در نظر گرفت
- با راهحلی جدید به جواب قبلی برسیم.
- با راهحل قبلی به جواب جدید برسیم.
- با راهحل جدید به جواب جدید برسیم.
راهحلی جدید و جواب قبلی
اگر از یکراه جدید که قبلاً آن را استفاده نکردیم استفاده کنیم
و یا از آن شیوهای که استفاده نکردیم استفاده کنیم یک کار خلاقانه انجام دادهایم.
مثلاً اگر شبها زودتر بخوابید تا صبحها بهجای بیدار شدن با بوق و زنگ موبایل خیلی راحت از خواب بیدار شوید یک کار خلاقانه انجام دهید.
نباید حتماً کار خاص و پیچیدهای باشد.
راهحل قبلی و جواب جدید
اگر از همان شیوهی قبلی استفاده کنید و به جوابی جدید برسید به حالت دیگری از مفهوم خلاقیت دستیافتهاید.
این حالت کمی خاص و عجیب است.
در این حالت ما باید بعضی از پیشفرضهای خود را تغییر دهیم تا با ورودیهای جدید و شیوهی قبلی به جوابی متفاوت برسیم.
مثلاً اگر یک کتاب با موضوعی متفاوت بخوانیم یک کار به شیوهی قبلی انجام دادهایم اما به نتیجهای جدید میرسیم.
راهحل جدید و جواب جدید
راههای جدید و جوابهای جدید شاید کمی سادهتر از دو راهحل قبل باشد.
در این حالت است که دست ما بیشتر باز است و محدودیت ما خیلی کمتر است چون دیگر به راهحل و جواب خاصی پایبند نیستیم. در این حالت ما آزادتریم.
ولی دانستن این موارد به هیچ دردی جز سر تکان دادن نمیخورد.
همینالان باید چند مسئلهای که در زندگی و کار خود دارید را بنویسید و برای خود مشخص کنید که کدامیک از مسائل را با کدام شیوه باید حل کنید.
نباید فقط چشمانتان روی کلمات این مقاله حرکت کند من میخواهم زندگی شما بهتر شود هرچند خیلی کوچک و این بهتر شدن جز با دست و فکر خودتان امکانپذیر نیست.
پس همینالان کاغذ و خودکار خود را بیاورید و یک لیست از مواردی که میخواهید بهبود دهید را بنویسید.
حالا باید یک جدول دو با دو ستون بکشید و یک ستون مربوط به راهحلها و یک ستون مربوط به جوابهاست و برای هر مسئله این دو ستون را پرکنید.
باید به ازای هر راهحلی که مینویسید یک جواب بنویسید و به ازای هر جوابی که میخواهید یک راهحل در نظر بگیرید.
اگر همینالان چند مسئلهی خود را حل نکنید ممکن است این موضوع را به فراموشی بسپارید و دیگر این کار را انجام ندهید.
همینالان به خودتان لطف کنید.
فهمیدن جایگاه خلاقیت
جایگاه خلاقیت در زندگی امروز آنقدر پررنگ است که میتواند برنده را از بازنده جدا کند.
خلاقیت میتواند خرابه را آباد کند و میتواند فکر مرده را زنده کند.
در کشورهای پیشرفته جایگاه خلاقیت ستودنی است. اما در کشور ما در مرحلهی قبل از انجام کار قرارداد.
یعنی در کشورهای پیشرفته کار خود را بهخوبی انجام میدهند و تلاش میکنند که با خلاقیت نتیجهای بهتر از قبل بگیرند.
اما در کشور ما همینکه کاری انجام شود باعث شعف و شادمان خواهد بود و هنوز به مرحلهی بررسی کیفیت انجام کار و بعدازآن استفاده از خلاقیت نرسیدهایم.
اما نباید به این مسائل کاری داشته باشیم.
ما باید با نهایت تلاش سعی کنیم از خلاقیت در بهبود خود استفاده کنیم تا بتوانیم به رشد دینای خود و دیگران کمک کنیم.
خلق کردن
خلق کردن کاری مقدس است. خلاقیت با خلق همراه است.
اگر بتوانیم دست به خلق بزنیم میتوانیم برای خود و دیگران یکراهی متفاوت بسازیم تا رشد اتفاق بیافتد.
یک روز پیرمرد با صورتی عبوس در کنار رودی عمیق نشسته بود در کنارش کیسهای داشت که نشان میداد پر است.
مرد جوانی در حال گذر از کنار رودخانه بود.
جوان که قصد داشت اسبش را سیراب کند محل کنار پیرمرد را جای مناسبی دید.
چون هم هموارتر بود و هم میتوانست با پیرمرد گپی بزند.
جوان به پیرمرد سبیل سفید نزدیک شد و به او سلام کرد.
پیرمرد بدون آنکه به جوان نگاهی کند جوابش را به سردی داد جوان اسبش را به کنار رودخانه رساند و اسب شروع کرد به خوردن آب.
جوان کنجکاو شد از پیرمرد پرسید که آیا مشکلی دارد پرسید که آیا میتواند کمکش کند یا نه.
پیرمرد به او گفت که قبلاً در اینجا پلی بود است.
او هرروز با کیسهای پر از میوه به اینجا میآید تا به دیدن تک دخترش که در آنطرف رودخانه است برود.
هر بار میآید و ساعتها به رودخانه نگاه میکند و برمیگردد.
جوان از او پرسید که آیا کاری که هرروز انجام میدهد باعث میشود که او را به دخترش برساند؟
پیرمرد پاسخ داد که من همیشه درگذشته به همینجا میآمدم و ازاینجا عبور میکردم.
او گفت که راه دیگری بلد نیستم.
جوان به او گفت که به این فکر کند که دخترش درخطر است و فقط او میتواند کمکش کند آیا بازهم همین کار را میکند یا نه.
پیرمرد باکمی تأمل بلند شد کیسهی میوهها را به جوان داد و در کنار رودخانه شروع به حرکت کرد.
این داستان کوچک نشان میدهد که انسانها مسائل جدید خود را میخواهند به شیوهی قبل انجام دهند و فکر میکنند که جواب میدهد.
خیلی از این موارد را میتوان با آگاهی دادن برطرف کرد.
چرا؟
یکی از دلایلی که این اتفاق میافتد این است که
مسائل ذرهذره عوض میشوند.
خیلی از اوقات ما متوجه عوض شدن مسئله نمیشویم و به استفاده از راهحل قدیمی اسرار داریم.
پس باید حواسمان به خلق باشد و باید بدانیم که آیا با راهحلهای قبلی میتوانیم به خلق برسیم یا خیر؟